می خواهم با تو بگویم... - عاشق پرسپولیس ورنگ سرخ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
عاشق پرسپولیس ورنگ سرخ
درباره وبلاگ


آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 9
  • بازدید دیروز: 0
  • کل بازدیدها: 7850



شنبه 91 اسفند 19 :: 7:0 عصر ::  نویسنده : حسین قاسمی

 

می خواهم با تو بگویم:

بگویم از نا گفته هایم ... از آنهایی که برقلبم سنگینی می کند ...

 بگویم از احساسات وعواطفی که در وجودم قرار دادی ...

می خواهم دستم را در دستان پر مهر تو قرار دهم وسرم را بر روی شانه ای صبر تو ... وزمزمه کنم نا گفته هایم را ...

می خواهم برایم گوش باشی که بشنوی سخنانم را ، اعتراف کنم به خطاهایم وطلب بخشش کنم از گناهانم ...

تورا انتخاب کردم برای هم صحبتی ... می دانم که تمام ناگفته هایم را می دانی ...

واضح تر ودقیق تر از انچه خود ازآن خبر دارم ... ولی راز داریت مرا به سوی گفتن با تو کشانده ...

توکسی هستی که وقتی حر فهایم را شنیدی ، طردم نمی کنی ، رهایم نمی کنی و مرا به خود واگذار نمی کنی ...

وقتی می گویم برایت از آنچه خود از آن خبر داری ... در این گفتن می یابی نیازم را ...

بی پناهی ودرماندگیم را  .. وپناه گاهم می شوی .

تو چه خوب خلوت شبانه وگشایش سجاده ی عشق در محضرت را برای گفتن انتخاب کرده ای .

زمانیکه گوشهای نا محرمان به خواب رفته وچشم های جستجو گر اسرار ادمیان فرو یسته شده  ...

اما من جای دیگر می خواهم که در سَر سجاده ی عشق نمی توان از نافرمانی کردن از معشوق سخن گفت ...

می خواهم چو پروانه که بی پروا از سوختن برگرد وجود شمع می چرخد ...

بی پروا از سرزنش وطرد شدن ، بی پروا از گوش های نامحرمان و

بی  پروا از افسون سجاده ی عشق ، باتو بگویم راز های نهفته ی درونم را ...

می خواهم با تو تجربه کنم عشق بی پایان گردش پروانه به دور شمع را ...

حتما سِر لذت بخشی دارد که اگر سوختن است  واگر طرد شدن ، پروانه هر شب تکرار می  کند این  تجربه را ...

می خواهم با تو بگویم که صبر تو از ایوب بیشتر است که خود  عطا کننده ی صبر به ایوبی ...

باتو بگویم که به یوسف فرمان دادی ، راز برادران   گناه کارش را برملا نسازد ...

تو که فرمان به راز داری می دهی تمی توانی خود بر ملا کننده ی رازها باشی ...

با توبگویم که محمد مصطفی (ص) را راهنما برای بنی بشر قرار دادی  ...

با تو بگویم حر فهایم را ... خطاهایم ... پلهای خراب کرده ام

ودر های بسته ام را باتو در میان بگذارم  که خود راه نما برای راه گشاییم باشی .

می خواهم با تو بگویم که خود گفتن را به من آموختی ... حسِ کشش به سویت را در من قرار دادی ...

مهربانیت را تا یاد دارم و چتر حمایتت را از تولد برسرم قرار دادی ...

می خواهم با تو بگویم که خود مرا به نجوا کردن وخواستن از خودت دعوت نموده ای ...

با تو بگویم که چه بسیار نخواسته عطا کردی وچه توبه نکرده بخشیده ای ...

می خواهم با تو بگویم که آرامش بخشی را در پس گفته هایم ...

سبکی را در پشت پرده ی اشکهایم وبخشش را در دستان

نیازمندم که به سویت کشیده شده  قرار داده ای ..

می خواهم با تو بگویم ...


عکس متحرک باران




موضوع مطلب :